Monday, June 30, 2003



زلفعلی
زلفعلي خان دچار ريزش موي سر شده بود, هربار كه به سلماني مي رفت دستور ميداد گاهي فرق سرش را به طرف راست باز كنند گاهي به سمت چپ.
كم كم موهايش ريخت و فقط يك دانه مو به سرش باقي ماند ولي مردك همچنان به سلماني مي رفت.
بار آخر سلماني از او پرسيد حالا فرقت را از كدام طرف باز كنم؟
مردك بيچاره گفت:
صاف بزن بالا, اين قرتي بازي ها به ما نيامده.
سهراب از داراب فارس
بی پرده
در زندگی مشکلاتتان را بی پرده با همسرتان در ميان بگذاريد.
ساده لوح تا اين رو شنيد، به خانه رفت و باعصبانيت به زنش گفت:
همه پرده ها رو بكن.
زن همه پرده ها رو از جا كند.
- حالا بيا اينجا بشين ميخوام بي پرده باهات صحبت كنم...!!!
بی پرده از تهران
درستی
ساده لوح از روي جوي آب پريد, دوتوماني اش درون آب افتاد.
خم شد و دست توي آب كرد و يك پنج توماني پيدا كرد. چون خيلی اهل حلال و حرام بود!!
سه تومان انداخت توي آب و پنج توماني رو گذاشت توي جيبش!!!
مرجان از ياسوج

Sunday, June 29, 2003

تاکسی
يک ترياكي به انتظار تاكسي ايستاده بود و مي گفتي:
تاكشي, تاكشي...
بعد از جند ساعت بالاخره يکی دلش سوخت و گفت : آدم بدبختی بذار سوارش کنيم ! با اين فکر راننده تاكسي پنج متر جلوتر ايستاد. ترياكي داد زد:
آخه لامشب كجا وايشتادي؟ مقشدم اونجاست!!!
محمد از لاهيجان
کباب
ساده لوح توي حياط خونه اش داشت كباب درست ميكرد.
ناگهان گربه اي را روي پشت بام ديد, براي اينكه گربه رو گول بزنه شروع كرد به بلند داد زدن كه:
آي بلالي, آي بلالي, بلالهاي خوب دارم!!!!
کبابی محله اقافيا از تهران

Wednesday, June 25, 2003



 





 




 



 




 




 




 




 


تشنگي
شبي پسر ساده لوح با خانواده مي روند ميهماني ، كه ناگهان نيمه شب شروع كرد به فريادزدن كه تشنمه, تشنمه,...
صاحبخانه كه از سروصداي او نمي توانستند بخوابند, بلند شدند و برايش آب آوردند كه بخورد و بخوابد.
پسر ساده لوح تمام آب را خورد و روي تخت دراز كشيد و گفت:
تشنم بودها, تشنم بودها, تشنم بودها......
ليلا از خرمدره
لات بازي
روزي ساده لوح به خيابان رفت و ديد مردي غرق در خون روي زمين افتاده است, به لاتي رسيد و پرسيد:
آقا چي شده؟
- گنده گوزي كرد زدم آش و لاشش كردم.
ساده لوح آنجا ايستاد تا ببيند كه بقيه ماجرا چه مي شود, مردي ديگر از آنجا رد ميشد ازش پرسيد آقا چي شده؟
- نمي دانم ميگن, اينجا يكي گنده گوزيده, زدن كشتنش!!!!
سياوش از تهران
پوست موز
ساده لوح در خيابان پوست موزي ديد و با خود گفت:
دوباره بايد بخوريم زمين...
مهناز از سلماس
ترياكي
ترياكي منتظر تاكسي بود و هي ميگفت عيد, عيد, عيد...
راننده اي ماشين رو نگه ميداره و ميگه آقا ما جايي به نام عيد نداريم.
ترياكي ميگه:
اي بابا چقدر اژ آدم حرف ميكشي, منژورم همون سر بهاره ديگه....
مرتضي از تهران

Monday, June 23, 2003



نامگذاری
دوست ساده لوح بعد از تولد فرزندش رفت كه برايش شناسنامه بگيره.
- آقا اسم بچه رو چي ميخواين بگذارين؟
- تويوتا.

- چرا تويوتا آقا مگه اسم قحطيه؟
- نخير, ميخوام يه اسمي باشه كه با اسم من و ننه اش جور در بياد.
- مگه اسم شما و ننه اش چيه؟
- چاكر شما بيوك آقا, ننه اش كنيز شما خاور خانم..!!
شيوا از تهران
نکته های بامزه

فرق ژيان با ماشينهاي ديگر چيست؟ ماشينهاي ديگر فقط آدم را مي‌برند، اما ژيان، هم آدم را مي‌برد و هم آبروي آدم را.

ژاپنيها به بچه گاو چه مي‌گويند؟ ني‌ني‌گاوا.

چرا روي آدرس اينترنت به جاي يك دبيليو، سه تا دبيليو مي‌گذارند؟ چون كار از محكم‌كاري عيب نمي‌كنه!

اگر اسكلت از بالاي ديوار بپرد پايين چه مي‌شود؟ هيچ وقت اين كار را نمي‌كند چون جگر ندارد!

فرق عينك و تفنگ چيست؟ عينك را مي‌زنند و مي‌بينند ولي تفنگ را مي‌بينند و مي‌زنند!

چرا مار نمي‌تواند به مسافرت برود؟ چون دست ندارد كه براي خداحافظي تكان دهد!

دندان كرسي چه فايده‌اي دارد؟ در زمستان ما را گرم مي‌كند! پس چرا در زمستان دندانهايمان از سرما به هم خورد؟ چون آن موقع، كرسي خاموش است!

براي قطع جريان برق چه بايد كرد؟ بايد قبض آن را پرداخت نكرد!

نصف‌النهار چيست؟ همان شام است كه در واقع نصف نهار است كه براي شام مانده!

چرا آب هنگام جوشيدن قل‌قل مي‌كند؟ چون ميكروبهاي آن مي‌سوزند و فرياد مي‌كشند!

آخرين دنداني كه در دهان ديده مي‌شود چه نام دارد؟ دندان مصنوعي!

چطور مي‌شود چهارنفر زير يك چتر به‌ايستند و خيس نشوند؟ وقتي هوا آفتابي باشد اين كار را انجام دهند!

چرا دوچرخه خودش نمي‌تواند به‌ايستد؟ چون خيلي خسته است!

اگر يك زنبور داخل دهان گربه برود، گربه چه مي‌گويد؟ ميوز.... ميوز....

اگر سر پرگار گيج برود چه مي‌كشد؟ بيضي!

اگر دستپخت كسي خوب نباشد، چه بايد بكند؟ بايد با پايش غذا درست كند!

اگر كسي قلبش ايستاده بود چه مي‌كنيد؟ برايش صندلي مي‌گذاريم!

دارچين چگونه درست مي‌شود؟ وقتي يك چيني را دار بزنند!

چرا لك‌لك موقع خواب يك پايش را بالا مي‌گيرد؟ چون اگر هر دو را بگيرد، مي‌افتد!

اگر شخصي آدم خيلي سرشناسي باشد، به نظر شما چه كاره است؟ آرايشگر!

اگر تلويزيون روشن نشد چه مي‌كنيد؟ آن را هل مي‌دهيم و مي‌زنيم كانال دو!

شباهت دماسنج و ورقه امتحاني چيست؟ وقتي كه هر دو به صفر برسند، آدم مي‌لرزد!

چرا همه مي‌گويند: «عرضي ندارم» و به جاي آن نمي‌گويند: «طولي ندارم»؟ اگر بخواهم جوابش را خدمتتان «عرض» كنم 2 ساعت «طول» مي‌كشد!

بهترين وقت براي چيدن ميوه باغ چه وقتي است؟ وقتي است كه سگ در باغ نيست و باغبان هم براي كاري رفته بيرون!

اگر خواستيد خواب از سرتان نپرد چه مي‌كنيد؟ سرتان را در قفس كرده و مي‌خوابيد!

چرا قبل از اينكه لقمه به دهان برسد، دهان باز مي‌شود؟ چون درست نيست چنين ميهمان عزيزي پشت در بماند!

چرا دود از دودكش بالا مي‌رود؟ چون ظاهرا چاره ديگري ندارد!

اگر در مترو نه جاي نشستن بود و نه جاي ايستادن، چه مي‌كنيد؟ دراز مي‌كشيد!

فرق يخمك و آتروپات چيست؟ يخمك خوشمزه‌تر است!

چرا دو دوتا مي‌شود پنج تا؟ چون علم پيشرفت كرده!

چگونه مي‌فهميم در سربالايي هستيم يا سرپاييني؟ يك توپ فوتبال را روي زمين مي‌گذاريم. اگر اومد پايين، در سرازيري هستيد. اگر رفت بالا، يعني در سربالايي هستيد!

فرق باطری با مادرزن چيست؟ باطری اقلا يک قطب مثبت داره ولی مادرزن هيچ چيز مثبتی نداره!

اختراعی که برای جبران اشتباهات بشر درست شده چيست؟ طلاق !

چه طوري زير دريايی لرا رو غرق مي‌کنن؟ يه غواص ميره در می‌زنه!

ناف يعني چه؟ ناف نمره صفري است كه طبيعت به شكم بي‌هنر داده است!

خط وسط قرص براي چيه؟ براي اينكه اگه با آب نرفت پايين با پيچ‌گوشتي بره!

اگه يه نقطه آبي روي ديوار ديديد كه حركت مي‌كند چيست؟ مورچه‌اي است كه شلوارلي پوشيده!

معماهاي قورباغه‌اي:

چرا قورباغه‌ها خوب بيس‌بال بازي مي‌كنند؟ چون هر روز مگس مي‌گيرند!

چرا قورباغه‌ها اينقدر خوشحالند؟ چون هر چيزي اذيتشان كند آن را مي‌خورند!

اگر دو تا قورباغه با هم تصادف كنند چه مي‌شود؟ زبانشان به هم گره مي‌خورد!

آن چيست كه سبز و سبز و سبز و سبز و سبز است؟ يك قورباغه كه از روي يك تپه قل مي‌خورد و مي‌آيد پايين!

چه وقت يك قورباغه مي‌گويد ميو؟ وقتي كه دارد يك زبان خارجي ياد مي‌گيرد!

يك غورباغه ورشكسته چه مي‌گويد: ورر ورر ورر

معماهاي فيلي:

چرا فيل از «سوراخ سوزن» رد نمي‌شه؟ براي اينكه ته دمش «گره» داره!

چرا فيل نمي‌تواند «گاز» بگيرد؟ چون «كپسول» ندارد!

«فيل سفيد» را با چه مي‌كشند؟ با «تفنگ فيل سفيد كش»!

«فيل سياه» را چه جوري مي‌كشند؟ با «تفنگ فيل سياه كش»!

«فيل قرمز» را چه جوري مي‌كشند؟ با «تفنگ فيل قرمز كش»!

«فيل سفيد» را چه جوري با «تفنگ فيل قرمز كش» مي‌كشند؟ كاري مي‌كنند كه «فيل سفيد» خجالت بكشه و سرخ بشه بعد اونو با «تفنگ فيل قرمز كش» مي‌كشنش!

«فيل سفيد» را چه جوري با «تفنگ فيل سياه كش» مي‌كشند؟ كاري مي‌كنند كه «فيل سفيد» از خفگي سياه بشه بعد اونو با «تفنگ فيل سياه كش» مي‌كشنش!

اگه يه فيل بره بالاي درخت چي مي‌شه؟ يك فيل از روي زمين كم مي‌شه!

اگه دو تا فيلم بره بالاي درخت چي مي‌شه؟ درخت مي‌شكنه!

چرا فيل نمي‌تواند دوچرخه‌سواري كند؟ چون انگشت شست ندارد كه زنگ بزند!

چرا فيل از سربازي معاف است؟ چون كف پايش صاف است.

آن چيست كه به بزرگي فيل است ولي وزن ندارد؟ سايه فيل.

امير از تهران

Saturday, June 21, 2003

روزهاي تعطيل
يك ايراني و يك آمريكايي قرار گذاشتند به تعداد روزهاي تعطيل كشور خود به ديگري پس گردني بزنند.
آمريكايي اول شروع كرد و همينطور كه ميزد مي گفت:
- تولد عيسي, ژانويه, وفات عيسي, عيد پاك و تعطيلاتش تمام شد و حالا نوبت ايراني رسيد:
- تولد امام اول, دوم, سوم .... دوازده ام و شروع كرد به نام بردن تمام پيغمبرها و تولد و وفات شان در حاليكه آمريكايي داشت از درد فرار ميكرد, فرياد زد:
- كجا در ميري؟ هنوز سه ماه تعطيلي مونده!!!
مرجان از كرج
كلاس متلك
مدتي بود كه ساده لوح كلاس متلك مي رفت تا از ساده لوحي در بياد .
روزي يكي از ساده لوح مي پرسد. شما عمله هستي؟
ميگه: نه! چشماتون قشنگ مي بينه!!
نرگس از شهرك غرب
تلفن
ساده لوح زنگ ميزنه خونه دوست دخترش, باباي دختره گوشي رو برميداره ...
ساده لوح ميگه: ببخشيد منزل آقاي عسگري؟
باباي دختر ميگه: اشتباه گرفتيد.
ساده لوح ميگه: اگه اشتباه گرفتم چرا شما گوشي رو برداشتي؟؟؟...
مراد از سمنان
هواپيما
هواپيماي مسافربري خارجي در حومه فضاي تهران با برج مراقبت تماس گرفته و درخواست كمك مي كند .
برج مراقبت هر پيشنهادي كه به خلبان مي دهد ، با اين پاسخ روبرو مي شود كه : متاسفم سيستم مورد نظر از كار افتاده يا عمل نمي كند.
در نهايت برج مراقبت مي گويد :
Please repeat after me
خلبان خوشحال شده و مي گويد :
Ok Ok thank you
برج مراقبت مي گويد :
اشهد ان لا الله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله
دكتر الهي قمشه اي از تهران

Wednesday, June 18, 2003


امير از تهران

Tuesday, June 17, 2003

خانوادگي
ساده لوح داشته خودش رو ميزده, ازش مي پرسند چرا خودت رو ميزني؟
ميگه: به شما ربطي نداري چه! موضوع خانوادگيه!!!
كتك خور از نايين
زن گرفتن
از ساده لوح مي پرسند چرا زن نمي گيري؟
ميگه: آخه كسي زنش رو به ما نميده!!
مجرد از يزد
شيشه
ملا نصرالدين داشت از خاطرات بچه گي اش تعريف مي كرد كه :
من هميشه تو درس انشا نمره بد مي گرفتم .يادم يك روز معلم به من گفت : با شيشه جمله بساز .
من گفتم : ساعت بك ربع به شيشه
اونم زد تو گوشم و گفت : الان ساعت 10 صبح نه شيش
ماريا از اصفهان
زناشويي
خانمي ميره پيش قاضي و ميگه :
آقاي قاضي من مي خوام از شوهرم طلاق بگيرم.
قاضي ميگه : چرا
زن: چون هميشه بي دليل شيلنگ آب رو ميگيره روي من و منو سرتا پا خيس ميكنه ، هرچه قدر هم ازش مي پرسم تابه من بگه كه چرا اين كار را مي كني ، هيچي نميگه!!
قاضي شوهر را احظار كرده و موضوع را جويا مي شود .
شوهر مي گويد : آقاي فاضي ، پدر پيش از ازدواج به من سفارش كرده كه در زناشويي رازدار باشم .
محمد از تهران

Monday, June 16, 2003

لوطي گري
غضنفر سوار اتوبوس بوده, در همين اثنا خانمي صدايي ازش بلند ميشه . يه لوطي از ته اتوبوس كلاه شو برمي داره و ميگه:
مسافرين محترم ما بوديم كه ...., اين اتفاق دوبار ديگر هم مي افتد و غضنفر باخودش ميگه عجب جوانمرديه و خيلي تحت تاثير كار لوطي قرار مي گيره. دو ايستگاه بعد غضنفر مي خواسته پياده بشه موقع پياده شدن از اتوبوس باصداي بلند ميگه:
مسافرين محترم از اينجا تا ته خط هركي ....ما بوديم!!!
نادر از تهران
خواستگاري
ملا نصرالدين با پيژاما به خواستگاري ميره... از او مي پرسند: چرا با پيژاما به خواستگاري ميري؟
ملا نصرالدين ميگه: شايد جور شد, شب مونديم!!!
مراد از مرند
حوا
مدتي بود كه ملانصرالدين بهمكتب ميرفت. يك روز معلم ازش پرسيد :
اگه گفتي فرق حوا با ساير زنان عالم چيست؟
فكر مي كنم او تنها زني است كه شوهرش آدم است
داريوش از تهران

Sunday, June 15, 2003

پستاندار
معلم از شاگرد پرسيد: يك پستاندار نام ببر كه پرواز هم بكنه.
شاگرد جواب داد: مهماندار هواپيما !!
حاضر جواب از ملاير
آشغال
ملا نصرالدين آشغال توي چشمش رفته بود, جلوي آيينه ايستاده و مرتب توي چشمش در آيينه فوت ميكرد.

دوستش از راه رسيد, گفت از بس از اين كارها كردين كه براي توجوك ميسازند, اوني كه توي آيينه است بايد فوت كنه توي چشم تو نه تو!!!
نازنين از كرج
دژبان
يكي كه تازه وارد دژبان مركز ارتش شده بود ، يك روز سرواني راتوي خيابان ميبيند و مي پرسد ببخشيد قربان شما سرباز هستيد ؟
سروان جواب ميده بله . ماهمه سربازيم.
دژبان ميگه : پس غلط كردي مرتيكه كه لباس سروانها را پوشيده اي.
سرباز آموزشي از شاهرود

Saturday, June 14, 2003


قويترين جانداردنيا
معلم از شاگرد پرسيد: قوي ترين جانداردنيا كدام است؟
گفت: مورچه.

گفتند: چطور؟

گفت: آخه آقا هفته پيش يك مورچه در اتاقم بود, دنبالش كردم رفت توي سوراخ پريز برق, خواستم با يك سيخ درش بيارم, آنچنان لگدي به من زد كه پرت شدم آن طرف اتاق
نرگس از باغ فيض
مادر زن
يك فيزيكدان ايراني كه در سازمان فضايي ناسا كار ميكرد, اسم مادرزنش را در ليست داوطلبين اعزام به مريخ ثبت كرد. دوستانش پرسيدند:
آيا او ميداند و به اين مسافرت رضايت داده است؟
فيزيكدان جواب داد:
ما براي خدمت به بشريت و علم بايد بيشتر از اينها قرباني بدهيم!!
عاشق مادرزن از تهران
زن سياه پوست
شخصي رفت و زني گرفت كه سياهپوست بود.
دوستان پرسيدند:
اين چه كاري بود كه كردي ؟
گفت: آخه تازه بابام مرده!!
علي از كرمان
پشه
پشه اي مست ميكنه, ميره در كارخونه تار و مارعربده كشي!
مهران از نايين
ازدواج
ملا نصرالدين داشته پسرشو در مورد ازدواج نصيحت ميكرده، ميگه: پسرم خواستي زن بگيري، برو از فاميل زن بگير.. ببين تو همين دور وبر خودمون، داييت رفته زن داييت رو گرفته... عموت رفته زن عموت رو گرفته... حتي خود من، اومدم مادرت رو گرفتم!!
حامد از تهران

Wednesday, June 11, 2003


Tuesday, June 10, 2003

ديوانه
سه ديوانه ميرن استخر. يکی که ازون طرف می گذشته می بينه که دو تا دارن تو استخر بدون آب خودشون رو ميمالن به زمین و يکی هم کنار استخر دراز کشيده.
يارو به اونی که کنار استخر دراز کشيده بود ميگه :
ببخشيد اون دو تا دارن تو استخر چکار می کنن ؟
ميگه :
دارن شنا می کنن
خب تو اينجا چکاره ای ؟
ميگه من غريق نجاتشونم.
مجيد از تهران
کشيده
يه پيرمرده و يه پيرزنه و يه پسره و يه دختره تو يه كوپه قطار با هم بودن،‌ قطار ميره تو تونل و همه جا تاريك ميشه،‌ يهو يه صداي ماچ و بعد هم يه صداي كشيده مياد! قطار از تونل مياد بيرون همه نشسته بودن سر جاشون. پيرزنه با خودش ميگه: عجب دختر متين و باحياييه! با اينكه جوونه و دلش ميخواد ولي به كسي راه نميده، تا يارو بوسيدش گذاشت زير گوشش! دختره با خودش ميگه: عجب پيرزنه نجيبيه! با اينكه سنش بالاست و كسي تحويلش نميگيره، بازم نميذاره كسي ازش سوء استفاده كنه. پيرمرده هم با خودش ميگه:‌ بابا عجب بدبختيه‌ها! يكي ديگه حالش رو ميكنه ما كشيده رو مي‌خوريم! پسره هم با خودش ميگه: چه حالي ميده آدم كف دستش رو ببوسه محكم بزنه تو گوش بغلي!
کریم از قوچان

Monday, June 09, 2003

تاکسی
غضنفر تاکسی می خره می بينه تو کارتش نوشته ظرفيت : 4 نفر .
کلی ناراحت ميشه و برمی گرده شرکت و ميگه : آقا به من يکدونه 5نفره بدين!!!
هادی از کرج
دوميدانی
يِک روز ملانصرالدين ميره تماشاي مسابقه دو و ميداني، وسط مسابقه از بغليش ميپرسه: ببخشيد، اينا واسه چي دارن ميدون؟! يارو ميگه: براي اينكه به نفر اول جايزه ميدن. ملانصرالدين يکم فكر ميكنه، ميپرسه: پس بقيشون واسه چي دارن ميدون؟!
نادر از تهران

Sunday, June 08, 2003

عاشقی
يک روز پسر از مامان می پرسه : مامان . چی شد که عاشق بابا شدی ؟
مامان ميگه: هيچی بابا کور بودم !!
پسر ميگه : کاشکی خدا ليلا رو هم کور می کرد
هادی از مرند


HydroForum


Saturday, June 07, 2003

ديپلمه بيكار
يك روز يه ديپلمه بيكار دنبال كار ميگشته كه گذرش به سيرك ميخوره. ميره تو و پس از كلي منت و خواهش قرار ميشه كه بعنوان نظافتچي قفسها كار كند .
خلاصه روز دوم نوبت به قفس شيرها ميرسه . وقتي كه ميرو تو متوجه ميشه يك شير نر هنوز توفقسه .تاشيره رو ميبينه ، بخودش ميلرزه و داشته سكه مي كرده كه شيره ميگه :
نترس بابا من ليسانسه بيكارم
مهران از ياسوج
ديوانه
يك روز دوتا ديوانه با هم صحبت مي كردند كه يكي گفت :
كي مي تونه ازون با لا پشت بام ، شيرجه بزنه تو اين بشكه ؟
اون يكي پس از كمي فكر كردن ، ميگه من .
خلاصه وقتي كه ميره بالا و شيرجه ميزنه ، اين يكي بناگاه بشكه رو ميكشه و دست بر قضا اولي باسر ميخوره زمين و مي ميره.
مردم جمع ميشن و ميگن : چرا اين كار را كردي ؟
ديونه ميگه : ترسيدم بيفته تو بشكه و خفه بشه
نازنين از مشهد مقدس

Monday, June 02, 2003


کچل
مادر و پسری داشتن تو پارک می رفتند که ناگاه پسر ميگه :
مامان مامان ! اين پيرمرد رو نگاه کن .کچله!!!
مادر ميگه : هيس هيس . داد نزن ميفهمه
پسر ميگه : يعنی تا اين سن و سال نفهميده که کچله ؟
مجيد از تاکستان