تشنگي
شبي پسر ساده لوح با خانواده مي روند ميهماني ، كه ناگهان نيمه شب شروع كرد به فريادزدن كه تشنمه, تشنمه,...
صاحبخانه كه از سروصداي او نمي توانستند بخوابند, بلند شدند و برايش آب آوردند كه بخورد و بخوابد.
پسر ساده لوح تمام آب را خورد و روي تخت دراز كشيد و گفت:
تشنم بودها, تشنم بودها, تشنم بودها......
ليلا از خرمدره
شبي پسر ساده لوح با خانواده مي روند ميهماني ، كه ناگهان نيمه شب شروع كرد به فريادزدن كه تشنمه, تشنمه,...
صاحبخانه كه از سروصداي او نمي توانستند بخوابند, بلند شدند و برايش آب آوردند كه بخورد و بخوابد.
پسر ساده لوح تمام آب را خورد و روي تخت دراز كشيد و گفت:
تشنم بودها, تشنم بودها, تشنم بودها......
ليلا از خرمدره
0 نظرات:
Post a Comment
<< صفحه نخست--خانه