Sunday, June 06, 2004

رعد و برق
ساده لوح هر زمان که هوا رعدو برق ميزد سرش و ميکرد بالا مي خنديد
بهش گفتن چرا اين جوري ميکني
گفت:مگه نمي بيني دارن عکس ميندازن

Tuesday, June 01, 2004

شغال
مردي حسن آقا رو ديد كه شغالي رو به قصد كشت ميزنه, علت رو سئوال كرد.

حسن آقا گفت:

والله من از دست اين پدرسگ خواب ندارم, روزها كه تخم مرغها و مرغهايم رو ميخوره و شبها هم هي ادام رو در مياره و بالاي تپه هي ميگه:
آووو..آوووو.....!!
دندان سازي
اردل و بامشاد ميرن مهموني . داشتن با هم حرف ميزدن که يهو اردل از بامشاد مي پرسه ؟

بامشاد! چرا اينقدر دهنت بو ميده؟

بامشاد جواب داد: امروز دندانسازي ، پيش منيژ بودم ، توي دهنم پل گذاشته.

اردل ميگه: خب بگو ديگه, حتما" اين دفعه زير پل خرابکاري کرده ؟؟!!!
کورش
به بامشاد ميگن با کورش يه جمله بساز
ميگه ديروز منو اردل رفتيم سينما.
ميگن پس کورشش كو ؟
ميگه اخه ما اونو نبرده بوديم.
سزارين
يک روز اردل به بامشاد ميگه :
بامشاد! دکتر به منيژ گفته که بايد سزارين کني. سزارين چيه ؟

بامشاد جواب ميده :

اه اين همون بچه به شرط چاقو !!!