Monday, July 19, 2004

بيوفايي
چند وقتي که از ارسال جوک دوستان خبري نيست. بهرحال اگه ما هم يک کم آب بستيم به اين بلاگ ، بدونيين تقصير خودتونه.
جوک که نميفرستين هيچ. کامنت هم  نميزارين؟؟؟؟
مادر زن
صبح يكي از روزها مادرزن باشماد ميره خونه دامادش و زنگ ميزنه
 بامشاد در رو باز ميكنه و ميگه:شب بخير.
مادرزن: حالا كه شب نيست ساعت ? صبحه.
بامشاد: آخه من هروقت شمارو مي بينم, دنيا جلوي چشمهام تيره و تار ميشه!!!!
مريضي بامشاد
يک روز بامشاد مريض ميشه . اردل همينکه ميره بالاي سرش ، ميگه بريد اسي رو بيرايد تا اينو غسلش بده.
بقيه ميگن : اردل !؟ اينکه نمرده ؟!
اردل ميگه : تا اسي غسلش بده ، مي ميره.
 
کورش خان
بالاخره پس از مدتها جناب مهران مديري براي اين آقا کورش زن ميگيره ، بشنويد از گفتگوي اين زن و شوهر:
کورش !؟ اگر من بميرم ، تکليف تو چيه؟
کورش که خيلي از هم بازي شدن با اين خانمه راضي نبود  گفت :
بگو اگر تو نميري، تکليف چيه؟

Monday, July 12, 2004

تبليغ بازار
به بامشادمي گن برو رو دايو استخر شيرجه بزن تو آب، بعدش بيا بالا شامپو گلرنگ رو تبليغ کن. خلاصه ميره بالا و شيرجه مي زنه، منتها از بخت بد کلش مي خوره به کف استخر... بعد يك مدت بالاخره مياد بالا، رو مي كنه به دوربين، مي گه:اردل پدرت رو در ميارم . چرا نگفتي اين استخر آب نداره؟!
يه روز اردل ميبينه که بامشاد داره يه پرتغال رو هي مي زنه به ديوار مي گن چرا اينطوري مي کني؟خداآآآ!!
مي گه: اه اردل اينکه سوال نداره خوب مي خوام خوني شه
يه روز به يه فوزول مي گويند اگر نصف جهان را به تو بدهيم دست از فوزول كاري هات برمي داري ؟
جواب مي دهد: اون نصف ديگر را به كي مي هند؟
نرکس از کرج

Monday, July 05, 2004

اينهم کليپ وفاداري

Saturday, July 03, 2004

سه تا كهنسال در مورد حواس پرتيشون حرف مي زدند اولي گفت:وقتي مي شينم نمي دونم پاي چپم روي پاي راستمه يا پاي راستم رو پاي چپمه. دومي گفت: من وقتي كليد را توي در مي اندازم نمي دونم مي خوام برم تو يا برم بيرون.
سومي گفت:شما كه خوبين من بزنم به تخته کيه!!!!!؟؟؟
کودک :مامان بهروز خواهرم رو بوس کرد
مادر :عيبي ندارد آنها نامزدن چند روز ديگر هم عروسي مي کنند
کودک : پس بابا با کلفتمون کي عرو سي
مي کنه