مادر زن
صبح يكي از روزها مادرزن باشماد ميره خونه دامادش و زنگ ميزنه
بامشاد در رو باز ميكنه و ميگه:شب بخير.
مادرزن: حالا كه شب نيست ساعت ? صبحه.
بامشاد: آخه من هروقت شمارو مي بينم, دنيا جلوي چشمهام تيره و تار ميشه!!!!
دوست عزيز شما نيز مي توانيد مطالب خواندني خود را براي ما به آدرس زير ارسال نماييد user@knowclub.net http://www.knowclub.com
0 نظرات:
Post a Comment
<< صفحه نخست--خانه