Saturday, May 29, 2004

پلنگ
معتاد اولي: ديشب بژم خوبي داشتين؟

معتاد دومي: اوه جات خالي اما خوب كاري كردي نيومدي.

- چرا؟

- واشه اينكه با دوشتان دور و ور منقل نشسته بوديم كه يهو يه پلنگ وارد شد.

پلنگ اومد جلو من رفتم عقب اون اومد جلو من رفتم عقب, خلاشه شرت رو درد نيارم يهو پريدم از دم پلنگ گرفتم محكم با شر كوبيدمش ژمين, گفت:

ميو و فرار كرد...!!!
بي حرکت
پليس خبردار شد در دخمه اي مردم ترياك ميكشند.
با گروهي وارد آن دخمه شد و ديد عده اي مشغول كشيدن ترياك هستند ,
هفت تيرش را كشيد و گفت:

بي حركت!

شيره اي گفت:

كو حركت؟؟!!!

Thursday, May 27, 2004

دزدي
ساده لوح را به اتهام دزديدن الاغ دستگير کردند و نزد حاکم شهر بردند. حاکم از او پرسيد: چرا الاغ را دزديدي.ساده لوح جواب داد : جناب حاکم من تقصيري نداشتم. رفتم پالان الاغ را بردارم.الاغ دنبالم کرد.
ازدواج
اردل و بامشاد داشتن با هم چيستان بازي ميکردن ، که اردل ميپرسه :
اگه يه دفه يه جوجه تيغي با يه كرم ازدواج كنه، بچشون چي ميشه ؟
بامشاد ميگه؟ بتوچه، مگه فضولي که تو مسايل خصوصي مردم دخالت ميکني؟
اردل ميگه : فندوق!! اين چيستانه ، جوابشم ميشه سيم خاردار!!
شب بخير
يك شب تلويزبون فيلم سينمايي خانه كوچك رو گذاشته بوده، تو فيلم مرده به زنش مي گه: شب بخير لورا. يهو تو لرستان ملت همه تلوزيون رو خاموش مي كنند، مي رن مي خوابن
اردل و بامشاد رفته بودن شكار، اردل از دور يك شير مي بينه، نشونه مي گيره مي زنه... تيرش خطا مي ره و مي خوره به دم شيره. شيره هم شاكي مي شه، ميدوه طرفشون كه ترتيبشون رو بده . اردل جنگي مي ره بالاي درخت، مي بينه بامشاد همين جور اون پايين واستاده.
بهش مي گه: بابا بيا بالا، الان مياد ميخورتتا ، خداااا. بامشاد ميگه : برو بابا !!! بهش ميگم من نبودم.

Monday, May 24, 2004

مسخره
بامشاد که مي خواست اردل را مسخره کند به او گفت :

ديروز از دور تو را ديدم که نشسته ا ي، فکر کردم الاغي است که در کوچه نشسته!

اردل فوراً جواب داد:

منهم که از دور تو را ديدم فکر کردم آدمي به طرف من مي آيد.
پيرزن
روزي در اتوبوس پيرزني بلند شد و گفت:
ني ناي ني ناي ني ناي ناي
همه فکر کردند که او ديوانه است و مي خواهد
برقصد و دست زدند .
پيرزن ناراحت شد دندان مصنوعي خود را گذاشت
و گفت:
نياوران نگه دار
دزدي
ماشين اردل رو تو روز روشن، جلو چشماش مي دزدن، رفيقاش مي دون دنبال ماشينه و داد مي زنن: آاااي دزد! بگـــيـــرينش! يهو بامشاد داد مي زنه: هيچ خودتون رو ناراحت نكنيد.. هيچ غلطي نمي تونه بكنه! رفيقاش وامي ستن، مي پرسن: چرا؟ بامشاد مي گه:اهه من شمارشو برداشتم!

Saturday, May 22, 2004

معرفت
ساده لوح سوار هواپيما مي شه، مي شينه كنار دست يك پيرمرده. خلاصه سر صحبت باز مي شه و اين دوتا نسبتاٌ با هم رفيق مي شن. وسطاي راه، يك مهمون دار مياد از پيرمرده مي پرسه، پدر شما شكلات ميل داريد؟ پيرمرده مي گه: نه خيلي ممنون، من بواسير دارم. مهمون داره از ساده لوح مي پرسه: شما چي؟ ساده لوح مياد تريپ رفاقت بگذاره، مي گه: نه مرسي. اين رفيقمون بواسير داره، باهم مي خوريم!
زندگي رو خورشيد
از بامشاد پرسيدن:
ميدونين چرا آدم نميتونه رو خورشيد زندگي کنه؟
................................................

اين که واضحه ديگه خوب پس کي بخوابه؟
خالي بندي
به لاک پشته ميگن يه خالي ببند ميگه دويدم و دويدم!

Thursday, May 13, 2004

آشنايي
زن اولي: راستي منيژه بگو به بينم چطور شد كه با اين شوهرت آشنا شدي ؟
منيژه: هيچي برحسب تصادف,سال گذشته همين آقا بود كه شوهر سابقم راباماشين زير كرد.!!!
مهموني
ساده لوح مي ره مهموني بعد از مهموني ميبينه كفشش رو دزديدند.
مي گه: په من كي رفتم؟!!!
تحقيق
دو خانم كه در پارك درحال قدم زدن بودن متوجه راه رفتن گشاد گشاد ساده لوح شدند.
اولي گفت بنظر من طرف لاي پايش سوخته كه اين طوري راه ميره.
دومي گفت بنظر من او مادر زادي اين طوري راه ميرفته.
هر دو شرط بندي كرده ونزد ساده لوح رفتند يكي از آنها به او گفت :
آقا ما هردو محقق هستيم وراجع راه رفتن شما تحقيق كرده ايم
يكي ازما نظرش اين است كه لاي پاي شما سوخته وديگري اعتقاد دارد كه شما مادر زادي چنين راه مي رويد
حال شما بفرماييد كه دليل اين چنين راه رفتنتان چيست ؟
ساده لوح در پا سخ گفت:
وهه، هر سه نفرمان اشتباه كرديم منم فكر كردم مي گوزم " ريدم

Monday, May 10, 2004

خواب رفتن
رفيق ساده لوح بهش ميگه : ببين ، من بعض? اوقات پاهام خواب ميره
تا ?-? ساعت بيدار نميشه . ساده لوح ميگه : اين که چيز? نيست ،
پاها? من خواب ميره هيچ?، تو خوابم راه ميره ...
عرق فروشي
?ک? وارد عرق فروش? شد گفت " گارسن عرق دار? " گفت اره
?ارو گفت لباست رو بپوش سرما نخور? !

Sunday, May 02, 2004

خر ملانصرالدين
ملا نصرالدين خرش رو گم كرده بود و داشت
خدا رو شكر ميكرد
ازش ميپرسن: ملا چرا داري اينقدر شكر ميكني؟
ملا ميگه: خدارو صد هزار مرتبه شكر من سوار
خر نبودم وگرنه الان خودم هم با اون زبان بسته
گم شده بودم
بازي
سه نفر مي‌خواستن حكم بازي كنن، يك پا كم داشتن. يكيشون ميگه: اصغرجون قربون دستت،‌ ببين كسي رو سر كوچه گير مياري؟ اصغر از پنجره يك نگاه ميندازه تو كوچه،‌ مي‌بينه يك بابايي واستاده سر چهار راه، دستش رو هم كرده تو جيب شلوارش، داره واسه خودش سوت مي‌زنه. اصغر از همون بالا داد مي‌زنه: آقا! بازي ميكني؟!! يارو هول ميشه،‌ ميگه:‌ نه به خدا،‌ دارم تنمو مي‌خارونم
پنج زاري
يه روز ساده لوح يه پنج زاري پيدا ميکنه ، از رفيقش ميپرسه اين چند تومني ؟
ميگه : پنج زاري
ساده لوح ميگه : اژنکه خيليه ،مي‌بره بانک به صندوقدار ميگه لطفا برام خوردش کن، همشم هزاري باشه!
آيفون تصويريگرگه ميره دم در خونه شنگول و منگول ميگه منم منم مادرتون زود باشين در رو باز کنين. شنگول ميگه غلط کردي ما آيفون تصويري داريم!