معتاد اولي: ديشب بژم خوبي داشتين؟
معتاد دومي: اوه جات خالي اما خوب كاري كردي نيومدي.
- چرا؟
- واشه اينكه با دوشتان دور و ور منقل نشسته بوديم كه يهو يه پلنگ وارد شد.
پلنگ اومد جلو من رفتم عقب اون اومد جلو من رفتم عقب, خلاشه شرت رو درد نيارم يهو پريدم از دم پلنگ گرفتم محكم با شر كوبيدمش ژمين, گفت:
ميو و فرار كرد...!!!