Monday, May 24, 2004

پيرزن
روزي در اتوبوس پيرزني بلند شد و گفت:
ني ناي ني ناي ني ناي ناي
همه فکر کردند که او ديوانه است و مي خواهد
برقصد و دست زدند .
پيرزن ناراحت شد دندان مصنوعي خود را گذاشت
و گفت:
نياوران نگه دار