بازي
سه نفر ميخواستن حكم بازي كنن، يك پا كم داشتن. يكيشون ميگه: اصغرجون قربون دستت، ببين كسي رو سر كوچه گير مياري؟ اصغر از پنجره يك نگاه ميندازه تو كوچه، ميبينه يك بابايي واستاده سر چهار راه، دستش رو هم كرده تو جيب شلوارش، داره واسه خودش سوت ميزنه. اصغر از همون بالا داد ميزنه: آقا! بازي ميكني؟!! يارو هول ميشه، ميگه: نه به خدا، دارم تنمو ميخارونم
نادر از رفسنجان
سه نفر ميخواستن حكم بازي كنن، يك پا كم داشتن. يكيشون ميگه: اصغرجون قربون دستت، ببين كسي رو سر كوچه گير مياري؟ اصغر از پنجره يك نگاه ميندازه تو كوچه، ميبينه يك بابايي واستاده سر چهار راه، دستش رو هم كرده تو جيب شلوارش، داره واسه خودش سوت ميزنه. اصغر از همون بالا داد ميزنه: آقا! بازي ميكني؟!! يارو هول ميشه، ميگه: نه به خدا، دارم تنمو ميخارونم
نادر از رفسنجان
0 نظرات:
Post a Comment
<< صفحه نخست--خانه