Sunday, August 31, 2003

ببينيد و بخنديد

 



HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group




HydroForum® Group


Saturday, August 16, 2003

هندوانه
اتوبوس خيلي شلوغ بود و مرد و زن كيپ تا كيپ ايستاده بودند.
در ميان آنها ساده لوح دستهاشو زده بود به كمرش و در حاليكه جاي چند نفر رو اشغال كرده بود, بي خيال ايستاده بود.
مردي از اون وسط داد زد:
- آقا مگه نمي بيني جا نيست يك خورده برو اونورتر و دستهاتو جمع تر كن.
ناگهان ساده لوح نگاهي به دستهايش كرد و گفت:
واي, پس كو هندوونه؟؟؟!!!
مهرداد از یزد
عشق از ديدگاه اساتيد:
شيمی: عشق تنها اسيدی است که در قلب اثر مي‌كند؛
فيزيک: قلب مانند يک آهنربا عشق را جذب می کند؛
ادبيات: عشق مانند لی‌لی و مجنون اثر نظامی است؛
تربيت بدنی: عشق تنها توپی است که هيچگاه به out(اوت) نمی رود؛
معارف اسلامي: عشق موهبتی الهی است؛
هندسه و مثلثات: نسبت عشق به قلب مانند نسبت Sin به Cos است؛
زيست شناسی: عشق نوعی بيماری است که ميکروب ان از راه دل وارد می شود؛
زبان: عشق تنها فعلی است که ed نمی گيرد و به past (گذشته) بر نمی گردد؛
زمين شناسی: عشق تنها فسيلی است که در قلب می ماند؛
بيمه: عشق تنها خطري است كه نمي‌توان قلب را در برابر آن بيمه كرد؛
كامپيوتر: عشق تنها ويروسي است كه بوت سكتور ديسك سخت را آلوده مي‌كند.
شهرزاد از کرج

Thursday, August 14, 2003

برق
ساده لوح در اداره برق تازه استخدام شده بود.
سرپرست قسمت به او گفت:
مواضب باش وقتي بالاي تير برق ميري سيما لختند.
ساده لوح از فردا هروقت بالاي تير ميرفت مي گفت:
يالله, يالله... نامحرم سرراه نباشه!!!
شهرزاد از کرج
دروغ گويی
ساده لوح به دوستش اعتراض كرد و گفت:
تو در عالم دوستي هميشه به من دروغ مي گويي.
- ميتوني مثال بزني؟
ساده لوح: بله, مثلا" تو هميشه به من ميگفتي يك برادر بيشتر نداري, اما خواهرت كه ديروز با خانم من صحبت ميكرد مي گفت دو تا برادر دارد...!!!!!
شهرزاد از کرج
درس حساب
روزی معلم حساب ساده لوح را پاي تخته سياه آورد و گفت:
بنويس يك سوم, ساده لوح عدد كسري مزبور را نوشت, بعد معلم از او پرسيد:
حالا بگو ببينم (1) صورت است يا مخرج؟
ساده لوح هرچه فكر كرد چيزي به خاطرش نيامد, رفيقش كه در رديف جلو نشسته بود, دستش را به صورتش كشيد, تا به او بفهماند كه (1) صورت است!
معلم كه ناظر اين جريان بود, رويش را به همان رفيق ساده لوح كرد و گفت:
- پس لطفا" مخرج را هم به او نشان بده!!!
شهرزاد از کرج
فضول
عابري از يك نفر كه كنار خيابان ايستاده بود, پرسيد:
اينجا چرا ايستادي؟
مخاطب گفت: هفده, هفده, هفده...
عابر دوباره پرسيد: هفده, هفده يعني چه؟
گفت: فضولها رو ميشمرم و تو هفدهمي هستي...!!!
ناهيد از ورامين
ماه عسل
رفيق ساده لوح وقتي ديد ساده لوح كه تازه زن گرفته , مي خواهد به تنهايي سوار هواپيما شده و به ماه عسل برود, پرسيد:
پس زنت كو؟
ساده لوح جواب داد:اي بابا آدم در تمام عمر فقط يك بار ماه عسل داره, آن را هم نبايد به خاطر زنش ضايع و خراب كنه!!!!
شهرزاد از کرج