مجروح

در يکی از خيابانهای يک چاله عظيمی بود که باعث مرگ و مير می شد از سه نفر می پرسند: که چکار بايد کرد. اولی روس بوده می گويد: بهتر است يک آمبولانس هميشه اينجا آماده باشد تا مجروحين را به بيمارستان برساند. دومی انگليسی بوده می گويد: بهتر است اصلا همين جا يک بيمارستان بسازيم. سومی آمرِيکا يی بوده می گوِيد: کم خرجترين راه اين است که اين است که اين چاله را پر کنيم و يک چاله د م بيمارستان بسازيم

صادق از اصفهان

گم شده
شب در خيابان يکی رد می شد ومي بيند شخصی زِير تير چراغ برق مرتب زمين را ميگردد؟ می پرسد: آقا چيزی گم کردِِيد ؟ می گويد: آره پولم را گم کردم. پرسيد :کجا؟ گفت :آن پايين سر کوچه . گفت :پس چرا اينجا را ميگردی؟ گفت:آخه اينجا روشنه !آن پايين تاريکه چشمم نمی بيند
نرگس از كرج

سقوط
يک روز غضنفر از طبقه صدم يک برج سقوط ميکنه .
به طبقه 50 که می رسه ميگه : خدا را شکر تا اينجا رو که سالمم
مهدی از اراک

میکشمت
يک روز غضنفر با يکی دعوايش ميشه .خلاصه غضنفر طرف را ميزند زمين شروع ميکنه به زدن . در همان حين که طرف را ميزده فرياد می کرد :کمک کمک
مردم او را می بينند و با تعجب می پرسند !! توکه خوب داری طرف رو مشت مال ميدی ديگه چرا کمک می خواهی؟
غضنفر ميگه : آخه اون گفته اگر بلند شم ميکشمت.
ليلا از سبزوار

دزدگیر
روزی شخصی همراه بچه اش از محلی میگذشت سکه ای را دید خواست سکه را بردارد همزمان با خم شدنش از او صدایی بلند شد سکه را برداشت و رو به فرزندش کرد و گفت عجب مملکت ناامنی شده که به سکه ها هم دزدگیر وصل میکنند
مجید شفیعی از اصفهان