Thursday, July 10, 2003

تعجب
ساده لوح قالب يخي بالاي سرش گرفته بود و يخ هي آب ميشد و چيكه چيكه روي زمين مي ريخت و او پشت سر هم ميگفت:
جلاالخالق, جلاالخالق...
عده اي دور او جمع ميشوند و مي گويند آقا چيز عجيبي كه نيست هي ميگي جلاالخالق.
ساده لوح ميگه:
آخه تعجبم اينجاست كه اين سوراخ نيست كه هي چيكه ميكنه!!!!
نرگس از داراب