آرزو
ساده لوح كنار ساحل بطري در بسته اي پيدا كرد و باكنجكاوي خواست ببيند كه داخل آن چيه.
به محض بازكردن در بطري ديوي از آن خارج شد و به ساده لوح گفت به پاس اينكه من رو آزاد كردي دو تا آرزويت را برآورده ميكنم حالا آرزوي اولت را بگو.
- به من يك كوكا بده كه هيچوقت تموم نشه.
ديو بلافاصله بهش يك كوكا داد و آرزوي دومش را پرسيد.
ساده لوح كمي از كوكا رو خورد و گفت:
- به به چه خوشمزه ست يكي ديگه هم بده!!!
شادی از زنجان
ساده لوح كنار ساحل بطري در بسته اي پيدا كرد و باكنجكاوي خواست ببيند كه داخل آن چيه.
به محض بازكردن در بطري ديوي از آن خارج شد و به ساده لوح گفت به پاس اينكه من رو آزاد كردي دو تا آرزويت را برآورده ميكنم حالا آرزوي اولت را بگو.
- به من يك كوكا بده كه هيچوقت تموم نشه.
ديو بلافاصله بهش يك كوكا داد و آرزوي دومش را پرسيد.
ساده لوح كمي از كوكا رو خورد و گفت:
- به به چه خوشمزه ست يكي ديگه هم بده!!!
شادی از زنجان
0 نظرات:
Post a Comment
<< صفحه نخست--خانه