Wednesday, September 28, 2005

بدشانسي

يه پلي رو ساخته بودند پس از مدت زماني پل را بمب گذاري ميكنند. دوباره پل را ميسازند مجددا آن را بمب گذاري ميكنند. مسئولان در كمين مي نشينند كه عامل بمب گذاري را دستگير كنند. از قضا يك رهگذر براي رفع حاجت به زير پل ميرود و در همين حين سربازان او را دستگير ميكنند و پيش سرهنگ ميبرند، سرهنگ با عصبانيت روي سر رهگذر داد ميزند كه چرا ميخواستي پل را تخريب كني؟ رهگذر كه از همه چيز بي خبر بود گفت: من فقط براي توالت به آنجا رفته بودم. سرهنگ با عصبانيت به سربازان گفت: كه برويد آثار توالت رهگذر را بياوريد. از بدشانسي رهگذر، سربازان هر چه گشتند آثاري را نديدند. ولي در گوشه اي آثار سگي را ديدند، برداشتند و نزد سرهنگ آوردند سرهنگ گفت:اينكه مال سگ است؟!!!! گفت: مگر سربازان شما گذاشتند كه مثل آدم ...نم
برازجان م.شفيعي