سگ ناپاک
اين شوخی از عبيد زاکانی از رساله دلگشا است. روزی عبيد از کوچه ميگذشت ، مردی را ديد که سگی راسخت ميزد. عبيد از او پرسيد : چرا سگ را ميزنی؟ آن مرد پاسخ داد اين سگ ناپاک به درون مسجد رفته، عبيد به او گفت : سگ را نزن چون نمي فهمد، اگر مانند ما بود هرگز پايش را درمسجد نمی گذاشت
اين شوخی از عبيد زاکانی از رساله دلگشا است. روزی عبيد از کوچه ميگذشت ، مردی را ديد که سگی راسخت ميزد. عبيد از او پرسيد : چرا سگ را ميزنی؟ آن مرد پاسخ داد اين سگ ناپاک به درون مسجد رفته، عبيد به او گفت : سگ را نزن چون نمي فهمد، اگر مانند ما بود هرگز پايش را درمسجد نمی گذاشت
0 نظرات:
Post a Comment
<< صفحه نخست--خانه